شناسهٔ خبر: 24147 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

نگاهی به اولین فیلم بلند شهاب حسینی؛

«ساکن طبقه وسط»؛ طنزی رندانه

ساکن طبقه وسط دو سکانس پایانی فیلم نقطه‌ی اوج پی‌رنگ داستان اصلی است. شخصیت اصلی فیلم پس از ناامید شدن از بازگشت همسر سابقش و ناتوانی از پیدا کردن جوابی برای سؤالش یعنی همان راه جاودانگی، سعی می‌کند ندای آسمانی درونش را در خود ساکت کند و غرق در زندگی مادی و لذات دنیوی شود، پس تصمیم می‌گیرد به سمت زن همسایه‌ی طبقه پایین برود..

فرهنگ امروز/حسین امیری: بسیاری از بازیگران چه در سینمای ایران و چه در سایر کشورها پس از مدتی که در عالم بازیگری اشباع می‌شوند طریق فیلم‌سازی در پیش می‌گیرند که برخی از آنان کارگردانان موفقی می‌شوند و بسیاری نیز تجربه‌ی اول و آخرشان یکی می‌شود و لاجرم عطای فیلم‌سازی را به لقای آن می‌بخشند؛ اما شهاب حسینی توانسته است در اولین تجربه‌ی کارگردانی گام بزرگی را رو به موفقیت بردارد و فیلمی متفاوت حداقل در سینمای ایران بسازد. می‌گویم سینمای ایران چون‌که در سینمای جهان فیلم‌های شبیه به فیلم اخیر حسینی پیش‌تر ساخته شده، اما «ساکن طبقه وسط» نمونه‌ی کاملاً ایرانی این فیلم‌هاست.

مردی جوان که به خاطر عقیم بودنش مجبور به متارکه با همسرش شده در طبقه‌ی وسط یک آپارتمان ساکن می‌شود. از ابتدا تفاوت دو همسایه طبقه‌ی پایینی و طبقه‌ی بالایی وی را درگیر می‌کند، او هم به طبقه‌ی پایین که همواره به دنبال تلذذ زمینی از زندگی است تمایل دارد و هم به طبقه‌ی بالا.

«ساکن طبقه متوسط» هرچند زبانی طنزآلود دارد، اما بیشتر مفهوم‌گراست. داستانک‌هایی که در فیلم شکل می‌گیرد عمدتاً ناقص رها می‌شود و داستانک‌ها تا جایی پیش می‌رود که مفهوم مورد نظر فیلم‌ساز را محقق کند و پس از این دیگر نیازی به ادامه‌ی داستان نیست. شروع فیلم با روایت داستانی مربوط به قلعه‌ی الموت و یاران حسن صباح رقم می‌خورد، تا جایی که قهرمان قصه مجبور به انتخاب بین لذات دنیوی و عشق می‌شود و پس از آن دیگر رجوعی به این قصه نمی‌شود. شخصیت اصلی قصه با بازی درخشان شهاب حسینی قصه‌های دیگری را در ذهنش سیاه‌مشق می‌کند و در همه‌ی قصه‌ها حداقل یک نقش را خودش بازی می‌کند و در مجموع 48 نقش متفاوت از شهاب حسینی را در این فیلم می‌بینیم که برخی جدی هستند و برخی مایه‌ی طنز دارند. قصه‌هایی که روایت می‌شود وقتی به مادیات و خواهش‌های نفسانی مربوط می‌شود زبان طنز و هجو دارد و زمانی که از معنویات است زبانی جدی و گزنده دارد.

محمدهادی کریمی نویسنده‌ی فیلم، قبلاً تجربه‌ی نویسندگی فیلم‌هایی مانند «بشارتی برای شهروند هزاره‌ی سوم» دارد و علاقه‌ی وی به محک زدن عرفان و مسائل اعتقادی در بوته‌ی داستان‌های مدرن در این آثار مشخص است. ساکن طبقه‌ی وسط، عرفان اصیل و دینی را در بستر زندگی مدرن واکاوی می‌کند. قصه‌ی مردی که همسایه‌ی پایینی‌اش فردی گناهکار و همسایه‌ی بالایی‌اش زاهد است، داستانی است که در ادبیات دینی و روایت‌های افرادی چون مرحوم کافی نمونه‌های زیادی دارد و از این لحاظ پی‌رنگ اصلی فیلم قصه‌ای کلاسیک و کاملاً ایرانی-اسلامی است. اما فرم روایت که بیشتر مرهون کارگردانی جسورانه و شناخت خوب شهاب حسینی از بازیگری است، فرمی مدرن و پیشرو از کار در آمده است. این ترکیب نوجویی و سنت فرم، فیلم را به محتوای آن -که روایت مقام حیرت به‌مثابه مفهومی متعلق به تمدن گذشته در زندگی مدرن امروز است- نزدیک می‌کند و انسجامی را به وجود می‌آورد که علی‌رغم تنوع داستانک‌ها و مضامین فیلم بیننده را آزار نمی‌دهد.

مسئله‌ی عقیم بودن شخصیت اصلی فیلم نیز کنایه‌ی جالبی به یک طیف خاص روشن‌فکری در ایران است؛ چراکه وی وقتی دچار بحران می‌شود و به علایقش یعنی عرفان کهن اسلامی شک می‌کند که متوجه عقیم بودن خودش می‌شود. فیلم ریشه‌ی بسیاری از بحران‌های فکری متفکرین جامعه‌ی امروزی را نیازهای جنسی و کمبودهای جسمی و عاطفی می‌داند، فردی که ادعای حیرت دارد و به دنبال جاودانگی است هنوز عقده‌ی طلاق همسرش را به دل دارد و هنگامی که زن سابقش را در ماشین شوهر جدیدش می‌بیند مانند جوانک‌های فیلم فارسی بغضش می‌ترکد و دچار جنون لحظه‌ای می‌شود. او بیشتر از اینکه نیاز به جاودانگی داشته باشد نیاز به همسری دارد که نیازهای عاطفی‌اش را برآورده کند و هم‌زبان و همراه او در زندگی باشد و جاودانگی بهانه‌ای بیش نیست.

شخصیت‌هایی که شهاب حسینی خلق کرده است همگی حساب‌شده و تأثیرگذار هستند؛ نقش همسر نویسنده با بازی ساره بیات شخصیت حاکی از نیازهای عاطفی زنانه، شخصیت زن بدکاره با بازی طناز طباطبایی حاکی از نیازهای جنسی و لاابالی‌گری یک زن درمانده و غمگین، بابک حمیدیان در نقش فردی علم‌گرا و پوزیتیویست، حسین یاری در نقش فردی عامی و تا حدی تکنوکرات که کاری به ایدئولوژی و جهان‌بینی ندارد و سایر شخصیت‌ها که نقش‌های کوتاه‌تری دارند با بازی شهاب حسینی شخصیت‌های جانداری هستند که به‌خوبی از عهده‌ی انتقال مفاهیم برمی‌آیند. البته کارگردانی دقیق، فیلم‌برداری درست و طراحی صحنه و لباس حرفه‌ای باعث شده که فیلم بیش از حد وارد فضای فانتزی نشود و بتواند حس و حال اندیشمندانه‌ی اثر را تا آخر حفظ کند. دو سکانسی که به‌اصطلاح «فیلم در فیلم می‌شود»، هم سکانس مربوط به «بستنی سزار» و هم سکانس مربوط به «حضرت زکریا» بسیار حرفه‌ای و بالاتر از استاندارد سینمای ایران از آب در آمده است؛ چراکه به‌جز فیلم «دعوت» حاتمی‌کیا سایر فیلم‌های سینمای ایران که قصد به تصویر کشیدن پشت صحنه‌ی فیلم‌ها را داشته‌اند به شدت سطحی و مبتذل و غیرواقعی بوده‌اند.

فیلم اگرچه عرفان مدرن را روایت می‌کند، اما سعی شده دچار اداهای روشن‌فکری برخی فیلم‌های ازاین‌دست نشود. اندیشیدن در عصر امروز ناگزیر از رویکرد به مکاتب مختلف فکری است، در فیلم به مسائل مختلف تفکر و هنر در جهان نیم‌نگاهی دارد، اما وقتی به مظاهر مدرنیته یا غرب‌گرایی می‌رسد زبانی طنزگونه دارد، حتی سکانس شوکران سقراط خالی از طنز نیست، اما وقتی نریتور فیلم اشاره به مرگی ملموس‌تر می‌کند به صحنه‌ای از شهدای دفاع مقدس می‌رسیم که زاویه‌ی دوربین و موسیقی و نوع بازی نشان از تقدیس این نوع مرگ و احترام به آن دارد و یا وقتی که فیلم به انواع خوانندگی می‌پردازد و موسیقی پاپ امروزی، موسیقی پاپ کلاسیک دهه‌های گذشته و موسیقی راک غربی را به تصویر می‌کشد، نریشنی «آسمانی‌تر» را می‌شنویم، آن‌گاه نوای ربنا و سپس موسیقی عرفانی ایران را می‌شنویم و اینجا دیگر شهاب حسینی نقش خواننده را بازی نمی‌کند تا این پلان‌ها رنگ و بوی طنز نگیرد؛ چراکه این‌گونه نواها به ذات کارگردان فیلم نزدیک‌تر است و شهاب حسینی به این هنر دل‌بستگی بیشتری دارد.

 از نکات جالب فیلم این است که هیچ‌کسی در فیلم اسم ندارد و بهتر است بگوییم که شخصیت‌های امروزی و مفهومی فیلم اسم ندارند، ولی شخصیت‌های اساطیری مانند شمس تبریزی نام و نشان دارند، این‌گونه رویکرد به شخصیت‌پردازی باعث شده است که کارگردان به‌راحتی شخصیت‌پردازی را در خدمت مفاهیم و داستان‌پردازی خود درآورد و نوع نگارش فیلم‌نامه به گونه‌ای رقم خوده است که شخصیت‌ها بی‌نیاز از اسم باشند.

دو سکانس پایانی فیلم نقطه‌ی اوج پی‌رنگ داستان اصلی است. شخصیت اصلی فیلم پس از ناامید شدن از بازگشت همسر سابقش و ناتوانی از پیدا کردن جوابی برای سؤالش یعنی همان راه جاودانگی، سعی می‌کند ندای آسمانی درونش را در خود ساکت کند و غرق در زندگی مادی و لذات دنیوی شود، پس تصمیم می‌گیرد به سمت زن همسایه‌ی طبقه پایین برود که مدام در حال رقصیدن با موسیقی مدرن امروزی است، اما وقتی با وی مواجه می‌شود با مردی زشت‌روی مواجه می‌شود، در حقیقت باطن لذات دنیا را مشاهده می‌کند که زشت و حیوانی است. پس از آنکه به زشتی باطنی نفسانیات پی‌برد لباس احرام می‌پوشد و به سمت همسایه‌ی طبقه‌ی بالا می‌رود کسی که ندای موسیقی آسمانی همیشه از خانه‌ی او شنیده می‌شود.

فیلم «ساکن طبقه وسط» به‌عنوان اولین تجربه‌ی کارگردانی یک فیلم‌ساز و علی‌رغم تعدد داستانک‌ها، اثری دل‌نشین است و علی‌رغم جذابیت و ساختاری مبتنی بر توانمندی بازیگری شهاب حسینی، فیلم ارزشمند و اندیشمندانه‌ای است که البته برای اندیشمندانه نشان دادن خود ادای روشن‌فکری درنمی‌آورد و از ارزش‌های بومی و ملی عدول نمی‌کند.

 

نظر شما